Tuesday, October 03, 2006

بدون شرح


بيژن نيابتی
bijanniabati@hotmail.com
10 ,مهر 1385

بدون شرح !


تلويزيون الجزيره : صبر اين مرد دارد تمام مي شود ، با سخناني هشدار دهنده نگاهش به سمت همسايه هاي عراق است .


تلويزيون الجزيره 5/مهر/85 : رئيس جمهور عراق ، جلال طالباني نسبت به آنچه وي آنرا استمرار دخالت در امور داخلي عراق بيان كرد به كشورهاي همسايه عراق هشدار داد. وي گفت آنها اگر از اين كار دست برندارند، عراق توانايي اين را دارد كه روي مشكلات داخلي اين كشورها تاثير بگذارد. طالباني هم‌چنين در يك مصاحبه راديويي كه در واشنگتن انجام گرفت اضافه كرد عراق دارد صبرش را از دست ميدهد .
گزارشگر : صبر اين مرد دارد تمام مي شود ، صحبتهاي او هشدار دهنده است و نگاهش به سمت همسايه هاي عراق است. جلال طالباني اكنون از دخالتهاي سوريه و ايران و تركيه در امور عراق سخن ميگويد. شايد اين سوال براي هر سوال كننده اي پيش بيايد چه كسي دارد صحبت ميكند ؟ آيا رئيس جمهور عراق است يا يك رهبر كرد؟ بهر حال حرفهايش اهميت بسياري دارد . اين مرد دارد هشدار ميدهد كه عراق توانايي آن ‌را دارد كه اگر همسايه‌هايش به دخالتهايشان در مسائلش ادامه بدهند ، مشكلات آنها را دامن بزند .
صحبت در مورد نقش همسايه در سرزمين رافدين (عراق - م) ما را بلافاصله به موضع رئيس جمهور آمريكا احاله ميدهد كه دمشق را متهم به گسيل افراد مسلح از طريق مرزش به عراق كرد و چيزي در مورد نقش ايران نگفت. مطلبي كه نقش آن در معادله امنيتي آنجا واضح است. اين يك مطلب قديمي است كه اكنون بر زبان مسول اول عراق جاري شده است، ولي آن چه كه عراق را برمي‌انگيزد كه كاري بكند استمرار دخالت همسايگانش در امورش مي‌باشد. طالباني صحبت از مقابله به‌مثل مي‌كند. درمورد تركيه بدون شك روشن است كه منظور وي استفاده از درگيريهاي بين حزب كارگران كردستان و دولت تركيه است. با توجه به اينكه رئيس جمهور عراق كرد است، عامل قابل توجه اي براي اين احتمال وجود دارد. وجود هزاران رزمنده پ كا كا كه از تشكيلاتي در مناطق امن جنوب تركيه ونواحي مرزي عراق برخوردارند، به اين احتمال ميافزايد.
درمورد سوريه ”قياديها” و ”اخوان” كه زماني در عراق بوده اند كارت فشار احتمالي عراق را تشكيل ميدهند. موضوع حمايت از احزاب اسلامي تندرو و تكفيري بنا به توصيفي كه سوريه ايها از آن دارند نيز از اين تراز است و كمتر از آن نيست. سازماني كه جندالشام نام دارد يكي از اين سازمانها است كه در يكي از عملياتشان سفارت آمريكا در دمشق را دو هفته پيش از اين مورد هدف قرار داد.
اما در مورد تهران آنطور كه منتقدانش به آن مي نگرند، بازيگر بزرگ در عراق، به نظر مي‌رسد تهديد طالباني موضوع ناراحت كننده اي براي كساني است كه منافعي در آن دارند. چند وقت پيش رئيس جمهور عراق به ايراني ها هشدار داده بود كه در امور كشورش دخالت نكنند و تماسهاي سياسي زيادي اخيرا بين دو كشور صورت گرفته بود .
مطلب اعلام نشده‌اي تأييد شد. اگر اوضاع بدتر شود و عراقيها بخواهند تهران را خشمگين كنند كارتي قويتر از سازمان اپوزيسيون مسلح مجاهدين خلق ندارند . اين عكس العمل براي عراقيان بنظر نمي رسد كه سخت باشد ولي سوال اين است كه چرا الان كارتشان را رو ميكنند ؟ » .

تلويزيون الجزيره 5/مهر/85

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخشی از " چرخ پنجم " ، ياد داشت هفته ديدگاه 27 مهر 84

مجاهدين اما استراتژی ديگری را دنبال می کردند . آنان سالها بود که با گزينش استراتژی " جنگ آزاديبخش نوين " ، تمامی تخم مرغهای خود را در سبد " ضرورتهای ژئوپليتيکی " منطقه ای گذاشته بودند .

اين استراتژی در تقابل با استراتژی " بسط " در درون رژيم حاکم بر ايران معنی می يابد . اعتقاد محوری در استراتژی " بسط " بر اين است که در " تعادل قوای " کنونی جهانی و منطقه ای محصول پايان " جنگ سرد " ، محصور ماندن " جمهوری اسلامی " در چارچوب مرزهای خودی به معنی مرگ تدريجی و در نهايت نابودی کامل آن است . بنابراين لازمه " حفظ نظام " بسط و گسترش در خارج از مرزهای جغرافيايی ست . اين استراتژی رژيم " جمهوری اسلامی" را عملا تبديل به يک رژيم " بحران زا " و " بحران زی " نموده و مناسبات آن با جهان خارج را در يک تقابل مداوم تبيين می کند .

عملکرد مادی اين استراتژی در جهان خارج و بويژه در سطح منطقه ای در دراز مدت راه به شکل گيری جبهه اعلام نشده ای می برد که اعضای آن هر يک به درجاتی رژيم " جمهوری اسلامی " را به مثابه " تهديد" منطقه ای قلمداد کرده و متمايل به حمايت از" فرصت " آ لترناتيو متشکل و قدرتمند آن يعنی " مجاهدين خلق ايران " و ارتش ازاديبخششان می گردند. به اين اعتباراستراتژی " جنگ آزاديبخش نوين" تا موقعی جواب دارد که آن استراتژی " بسط " عمل می کند !

به عبارت بهتر سلسله مراتب تضاد ها در کادر هر دوی اين استراتژی ها نه فقط حول تضادهای ملی که در اساس حول تضادهای منطقه ای شکل گرفته است . معيار دوری و نزديکی اجزاء تشکيل دهنده دو جبهه متخاصمی هم که حول يک تضاد منطقه ای مثلا جنگ ايران و عراق در گذشته و مبارزه با بنياد گرايی در شرايط کنونی ، شکل می گيرند نه ماهيت انها که منافع مشترکشان می باشد . به اين ترتيب اصلا جای تعجب نيست که در حاليکه در اين پروسه ارتجاع حاکم بر ايران همراه با سوريه به روسيه و چين کمونيست و ونزوئلا نزديک می شود ، نقطه مقابل آن يعنی مجاهدين هم به عربستان سعودی ، اردن و آمريکا نزديک گردد .

عين اين روند دارد هم اکنون هر چند در ابعاد هنوز ميکرو ، در عراق عمل می کند . از يک سو رژيم بدرستی تشخيص داده است که ايجاد و دامن زدن به بحران در عراق رابطه مستقيمی با طولانی تر شدن زمان پرداختن به معضل ايران از سوی ايالات متحده دارد . اما از سوی ديگر افزوده شدن بر ميزان دخالتهای رژيم ايران در عراق و تلاش آن در جهت تاثير گذاری بر تحولات عراق ،

هر دولتی را که در عراق سر کار بيايد ، صرفنظر از ماهيت آن ، اجبارا بطرف مجاهدين متمايل خواهد کرد.

البته به شرطی که مجاهدين موفق شوند همانگونه که تا کنون توانسته اند ، ارتش آزاديبخششان را بمثابه يک " پارامتر قدرت " به هر قيمت بر سر پا نگاه دارند .

خلاصه کنم ، جدای از هر تحليلی که راجع به شرايط کنونی ايران و تضادهای داخلی و بين المللی عمل کننده در حول و حوش آن داشته باشيم ، به محض خروج از پهنه تئوريک و ورود به صحنه عمل مشخص سياسی ، چاره ای جز استفاده از ابزارهای فعلا موجود در راستای يک تحول بنيادی درايران وجود ندارد . تفاوت دنيای روشنفکری صرف با دنيای انقلابيگری درست در همين نقطه است . يعنی نزول از برج عاج تنزه طلبی و ورود به قلب تضاد ها هر چند که تهديد آلودگی نيز در هر کنار و برزنی در کمين باشد .

سرنوشت انقلاب نوين مردم ايران را درگيری نظامی نهايی ميان دو نيروی جدی صحنه سياسی ايران يعنی " سپاه پاسداران " ارتجاع و " ارتش آزاديبخش ملی ايران" تعيين می کند .

ضرورتهای ژئو پليتيکی منطقه ای در اين راستا عمل می کند .


27 مهرماه 1384

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمدى‌نژاد: ايران آماده‌ى مذاكره درباره‌‌ى همه چيز با آمريكا ست ، بشرطى كه تغيير رژيم در كار نباشد .
" رئیس جمهور اسلامى ایران در گفتگو با روزنامه آمریکایی واشنگتن پست گفت : اگر دولت آمریکا طرح تغییر رژیم را کنار بگذارد تهران حاضر است در مورد همه‌ چیز مذاکره کند. به گزارش خبرگزارى ‌هاى فرانسه و ايسنا، احمدی‌نژاد در پاسخ به سوالی در مورد اینکه آیا بهبود روابط ایران با آمریکا بیشترین نفع را برای ایران دارد یا خیر گفت :
ما علاقمند به گفتگو با همه هستیم . ما معتقدیم که گفت ‌و گو بسیار بهتر از تهدید و مقابله است. وی افزود: ما در حال حاضر با بسیاری از کشورها گفتگو می‌کنیم . من پیش از این نیز گفته‌ام که آمریکا استثنا نیست، اما دولت آمریکا شرایط درست را ایجاد نمی‌کند و شانس گفتگوهای سازنده را از بین می ‌برد. احمدی ‌نژاد در بخش دیگری از سخنان خود دخالت شورای امنیت در برنامه هسته‌ای ایران را غیر قانونی خوانده و گفت: ما در چارچوب آژانس بین‌المللی انرژی اتمی فعالیت می‌کنیم و دوربین‌ها سایت‌های ما را کنترل می‌کنند. آژانس هیچ گزارشی دال بر وجود برنامه تسلیحات هسته‌ای در ایران منشتر نکرده است . "

2 /مهر/85
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخشی از " چشم انداز " 18 آذر 1383

ايران آبستن تحولا تی است که شايد بسيار خونين باشند !

پيچيدگی روند تغييرات سياسی چه در ابعاد جهانی و چه در رابطه با مسائل ايران ايجاب می کند که برای مقابله درست با تحولات آتی و مداخله جدی در " پروسه تغيير" در ايران ، ويژگی های مرحله کنونی را شناخت و متناسب با قانونمنديهای حاکم بر آن راه گشود .

نگاهی به صحنه سياسی ايران و حضور رنگارنگ کوتوله های سياسی از سويی و ناآگاهی و انجماد فکری از سوی ديگر ، ضرورت مسلح شدن به اين شناخت را بيش از هر زمان ديگری در مقابل ما قرار می دهد .

پس از طرح " گلوباليستی ــ فوندامنتاليستی " يازدهم سپتامبر که شيپور آغاز " جنگ جهانی چهارم" را به صدا درآورد ، بارها و بارها، چه در نوشته ها و چه در مصاحبه هايم ، بر طرح " جناح بازها " در رابطه با ضرورت تعيين تکليف استراتژيک رژيم سياسی ايران در چارچوب طرح " خاورميانه بزرگ " ، اشاره داشته و تاکيد کرده بودم که بحث اساسی نه در رفتن و يا ماندن " جمهوری اسلامی " که بر سر جانشين سياسی آن بايستی جريان داشته باشد و اينکه :

نبرد کنونی ما بی ترديد " نبرد آلترناتيوها " ست !
بر آنچه که من از درون يک تحليل بيرون آورده ام ( يعنی طرح تعويض رژيم ) ، بدون شک خود رژيم " جمهوری اسلامی" نيز آگاه است ! رژيمی که هم " اطلاعاتش " و هم " ارتباطاتش " از من و امثال من بسا بيشتر است !

در همين رابطه نيز تلاشهای گسترده يکی دو سال گذشته و مذاکرات رژيم در لندن و ژنو و عراق با " ارتباطات " ذيقمت انگليسيش ، تنها يک محور اساسی داشت و آن :

گرفتن تضمين از آمريکا مبنی بر اينکه آنها نقشه ای برای تعويض رژيم در آينده نداشته باشند ، بود . تضمينی که هيچگاه موفق به گرفتن آن نشد و در آينده هم نخواهد گرديد .


18 آذر 1383

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

برگرفته از مقاله رفيق بهرام رحمانی ، " جهان امروز" شماره 177، نيمه دوم شهريور 1385

75 نفر از اساتید دانشگاه‌های مختلف آمریكا با اشاره به شواهدی كه در تحقیقات خود جمع‌آوری كرده‌اند، اعلام نمودند حملات 11 سپتامبر 2001 به نیویورك و واشنگتن، توطئه‌ كاخ سفید برای توجیه اشغال دیگر كشورهای نفت ‌خیز بوده است .

مقامات کاخ سفید برای مخفی نگه داشتن برخی اسناد مربوط به حوادث 11 سپتامبر، همچنان اصرار می­ورزند. توماس کین، رئیس کمیسیون ویژه تحقیقات یازدهم سپتامبر، کاخ سفید را به علت ارائه ندادن گزارش‌های محرمانه سازمان­های اطلاعاتی این کشور درباره حادثه مزبور سرزنش کرده است.

آمریکا، یک سيستم كنترل دفاع هوايی دارد كه در شهرهای بزرگ هميشه فعال است و هر هواپيمایی كه از مسیر خود خارج شود و حركات مشكوكی داشته باشد بلافاصله مجبور به فرود می­شود و در صورت عدم همكاری آن را ساقط می‌نماید. این سیستم روز 11 سپتامبر آن سال يك ساعت و نیم پس از اصابت اولین هواپیما فعال شد. همچنین با توجه به امكانات گسترده جاسوسی و امنيت پروازی آمريكا، این که چند فروند هواپيمای مسافری در مسیر هوایی غيرمجاز آمریکا پرواز كنند و ردگيری نشوند، پذیرفتنی نیست.

علاوه براین، اسامی هيچ­يك از 19 عرب زبانی كه مقام‌های آمريكايی آن­ها را به عنوان عوامل حملات 11 سپتامبر معرفی كرده‌اند، در فهرست مسافران هواپيماها قيد نشده و جسد هيچيك از آنها نیز در محل حوادث شناسايی نشده است. همچنین 23 نفر از نزدیکان بن‌ لادن مدتی پس از حادثه یازده سپتامبر با هواپیمای مسافربری کوچکی که معمولا در اجاره کاخ سفید است به عربستان سعودی منتقل شدند. زیرا خانواده بن­لادن، در شرکت «کارلایل» سرمایه­ گذاری کرده بودند که جرج بوش ، سابقا مشاور مالی بود . مقر اصلی کارلایل در واشنگتن ، در خیابان پنسیلوانیا ، در سر راه کاخ سفید و کنگره آمریکا و نزدیک وزارتخانه های اصلی آژانس­های فدرال قرار دارد و چیزی بسیار مهم­تر از یک شرکت سرمایه­گذاری بود. ­

( از کتاب جنگ بوش­ها، نویسنده : اریک لوران )

در چنین شرایطی، 75 نفر از اساتید دانشگاه‌های مختلف آمریكا با اشاره به شواهدی كه در تحقیقات خود جمع‌آوری كرده‌اند، اعلام نمودند حملات 11 سپتامبر 2001 به نیویورك و واشنگتن ، توطئه‌ كاخ سفید برای توجیه اشغال دیگر كشورهای نفت‌ خیز بوده است.

به گزارش پایگاه اینترنتی فارس به نقل از روزنامه انگلیسی دیلی میل، هفتاد و پنج استاد دانشگاه آمریكا معتقدند حملات 11 سپتامبر سال 2001 كه زمینه­ساز حملات نظامی این كشور به عراق و افغانستان بود، در واقع توسط جنگ‌طلبان داخلی این كشور رهبری شده است. به عقیده این اساتید، حملات به نیویورك و واشنگتن اقدامی داخلی بود كه برای توجیه حمله و اشغال كشورهای نفت‌خیز انجام شد.

به گزارش روزنامه دیلی میل، طرح چنین نظریه‌ای در پنجمین سالگرد این حملات كه منجر به كشته شدن حدود 3 هزار نفر شد، باعث خشم مردم آمریكا شده است. البته این اساتید دانشگاه كه خود را روشنفكران حقیقت‌یاب 11 سپتامبر نامیده‌اند، معتقدند واقعیت‌ها و شواهدی كه آنها در تحقیقات خود به دست آورده‌اند واقعا غیرقابل انكار بوده و نقطه بزرگ­ترین توطئه تاریخ را به هم متصل می‌كند. این اساتید كه در دانشگاه‌های سراسر آمریكا مشغول به تدریس هستند، با انتشار مقاله‌ها و گزارشات مختلف، بسیاری از نظریات توطئه مطرح شده در اینترنت از سال 2001 تاكنون را قابل باور كرده‌اند. پروفسور استیون جونز، استاد فیزیك در یكی از دانشگاه‌های ایالت اوتاوا، و یكی از اعضای این گروه می‌گوید:

« ما باور نمی‌كنیم كه این 19 هواپیما ‌ربا و چند نفر دیگر در غارهای افغانستان به تنهایی این حملات را اجرا كرده‌اند . »

این اساتید دانشگاه آمریكا معتقدند تعدادی از نومحافظه‌كاران آمریكا در گروهی با نام پروژه قرن جدید آمریكا كه قرار است سیطره این كشور را بر جهان تضمین كند، حملات به مركز تجارت جهانی و پنتاگون را به عنوان بهانه‌ای برای حمله به افغانستان، عراق و بعدها ایران مطرح كرده‌اند. به گفته پروفسور جونز، امكان نداشت برج‌های دوقلو با برخورد دو هواپیمای مسافربری به این شكلی كه دیدیم فرو بریزند.

به گفته وی سوختن سوخت هواپیماهای جت دمای كافی برای ذوب كردن فولاد را تامین نمی‌كند و دود سفیدی كه در اطراف این ساختمان‌ها دیده شد نیز نشانه انفجار‌های كنترل شده برای فروریختن آنها است. كمیسیون تحقیقات كنگره درباره حملات 11 سپتامبر، پس از تحقیقات گسترده این نظریه توطئه را رد كرد اما این اساتید دانشگاه به دنبال قانع كردن كنگره برای بازگشایی این پرونده هستند. بررسی ساختار این ساختمان‌ها نشان داد آنها بر اثر مواد آتش ‌زا كه منجر به ذوب شدن فولادها شده است ، ضعیف شده و سپس سقوط كرده‌اند.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بخشی از " جنگ چهارم " ، يادداشت هفته ديدگاه : 27 تيرماه 1384

متاسفم که نمی توانم تفسير رسانه های خوشنام غربی را در رابطه با انفجارهای لندن و نيويورک آنهم به نقل از منابع خوشنامتر از خودشان يعنی مقامات دولتی آمريکايی ــ انگليسی ، باور کنم . باور نمی کنم که خالق 11 سپتامبر 2001 " القاعده " بوده است .

هر آنکس که از دور هم دستی بر آتش مبارزه مسلحانه داشته باشد ، بخوبی می داند که در عملياتی مشابه 11 سپتامبر که تنها در کادر جنگ چريک شهری قابل تفسير است ، مطلقا امکان موفقيت صد در صد و تام و تمام تمامی عمليات همزمان وجود ندارد . آنهم با استفاده از تيغ موکت بری و چاقوی خيار پوست کنی !

احتمال موفقيت يک عمليات نظامی در شهر بدليل وجود پارامترهايی که مستقل از فرد و يا تيم عمل کننده وجود دارند ، همواره پنجاه ــ پنجاه است . اين احتمال در صورت انجام دو عمليات همزمان تقليل می يابد و به همين ترتيب با افزايش تعداد عمليات همزمان ، به همان ميزان احتمال موفقيت عمليات مذکور کاهش می يابد .

متاسفم که نمی توانم باور کنم که در" مرکز تجارت جهانی" که محل استقرار بزرگترين گردانندگان اقتصاد دنيا هست ، به غير از صدها نفر کارگر رستوران و منشی دون پايه و جهانگرد و آدمهای کاملا عادی ، حتی خون از دماغ يک نفر از دانه درشتهايی که از قضا سکان اقتصاد جهانی را نيز در دست دارند و دفتر کارشان هم از اتفاق در همان برجهای کذايی بوده است ، نيامده است ! مگر آنکه قبلا توسط " القاعده" خبر دار شده باشند !

با اينهمه باور دارم که بدون 11 سپتامبر و بدون " القاعده " نه می شد ادعای " مورد حمله واقع شدن " ايالات متحده را بروی آنتن های جهان متمدن ! برد و نه آغاز " جنگ جهانی چهارم " متصور بود .


27 تيرماه 1384

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بخشی از" علاقه حزب حکمتيست به جدال تئوريک ! بخش دوم " 11 مرداد 1384

11 سپتامبر 2001 ، آغاز " جنگ جهانی چهارم " !

پيش از ورود به بحث يک چيز را می خواهم روشن کنم . اينکه با طرح اين موضوع بدنبال چه چيزی هستم ؟

با اين بحث من به طرح يک " تئوری " پرداخته ام . تئوری فراگيری که در چارچوب آن می توان روند همواره پيچيده شونده معادلات موجود در " سياست بين الملل " و تناقضات ميان حوادث و رويدادهای بظاهر بی ارتباط با يکديگر را بهتر فهم کرد و با تهاجم بی رويه و هدفدار " اطلاعات کاناليزه شده " توسط شبکه عظيم رسانه ای حاکم ، مقابله کرد .

در کادر اين تئوری " مبنای" آگاهی فرد ، عقل و خرد و " شرط " آن اطلاعات است . درست عکس آن چيزی که " سيستم حاکم " با پديده " انقلاب انفرماتيک" بدنبال تحقق آن است ! فکرش را بکنيد ! سيلی از اطلاعات رنگارنگ در اختيار شما قرار می گيرد. صدها کانال ماهواره ای ، هزاران سايت اينترنتی ، يک جريان مداوم و مستمر تبليغاتی و در کنار آنها شبکه ای سازمانيافته از تزريق بی وقفه اطلاعات غلط ! تحليلهای طراز سيستم حاکم و .....

اما تا آنجا يی که به اين بحث بر می گردد ، مسئله اين است که آيا درست است که عنصر آگاه ، مبنای تحليلهای سياسيش را اساسا اطلاعاتی قرار دهد که " دولت آمريکا " منبع آن می باشد ؟ اطلاعاتی که امکان تشخيص صحت و سقم آن برای هيچ فرد و نهاد مستقل از دولت مذکور و يا منابع بی طرفی وجود ندارد .

آيا تاسف بار نيست حزبی که در عالم پندار ، خود را مدعی رهبری انقلاب توده ها ! نيز می داند ، فقط چند ساعت پس از واقعه 11 سپتامبر اعلاميه صادر کند و پيش از اينکه هنوز چيزی مشخص شده باشد ، ضمن قلمداد کردن مرگ اسف انگيز چند صد نفر به عنوان " نسل کشی"! ( انگاری که واژه ها بار و مفهوم خاص خود را ندارند ) ، از موضع قضاوت حتما عادلانه ، حکم محکوميت " اسلام سياسی" را صادر می کند.

آخر مگر در همين زادگاه عقيدتی و سياسی شما ( يعنی غرب ) ، همه بی گناه نيستند مگر آنکه عکس آن ثابت شود ؟ شما آقای کمانگر که مرا متهم می کنيد که می خواهم ثابت کنم دولت آمريکا عامل جنايت 11 سپتامبر بوده است ، چه توجيهی برای اين موضع گيری حزبتان آنهم در زمان حيات بنيانگذار آن داشته ايد . جرم " تروريستهای اسلامی " در کدام پروسه قضايی ثابت شده بود که شما اطلاعيه می داديد ؟

اگر حرف و ادعای دولت آمريکا ( که خود در عالم واقع چيزی جز مامورين اجرايی مطامع و منويات " طبقه ويژه " ای که افسار واقعی قدرت سياسی و اقتصادی را در دست دارند ، نيست ) برای شما اينقدر سنديت داشت ، ديگر مخالفتتان با جنگ عراق چه صيغه ای بود ؟

با اينحال من بر خلاف ادعای شما ، اصلا بدنبال ثابت کردن اين نيستم که دولتهای آمريکا و انگليس ، خود عامل وقايع 11 سپتامبر 2001 و 7 ژوييه 2005 بوده اند يا نه.

نه اين که دلم نخواهد ! نه ، برخلاف شما که پيشاپيش مجرم را مشخص کرده ايد ، من و نه فقط من که هيچکس ديگری در شرايط کنونی اساسا امکان اثبات و يا رد اين اتهام را ندارد ! چرا که برای اينکار در درجه اول نياز به دسترسی داشتن به اسناد و مدارک و شواهد جمع آوری شده ايست که در اختيار هيچکس جز همان دولتهای مربوطه نبوده و نيست !

ضمن اينکه در تحليل نهايی آنچه که برای من نقش تعيين کننده در " تئوری جنگ چهارم " دارد ، نه عاملين 11 سپتامبر که پی آمدهای آن در ابعاد جهانی است .

من تنها ادعاهای دولت آمريکا را در رابطه با 11 سپتامبر ، بزير علامت سوآل برده ام . من لا طاعلاتی را که توسط سخنگويان رسمی و غير رسمی آمريکايی ــ اسراييلی ، و توسط سيستم رسانه ای متعلق به همان " طبقه ويژه " ، به شعور اجتماعی تزريق می شود ، باور ندارم !

شما ولی آزاديد که مبنای تحليلهای سياسيتان را همين اطلاعات قرار دهيد ! من می گويم اثبات اينکه عمليات 11 سپتامبر ، عمليات انتحاری بوده اند ، اينکه مسببان آن همان 19 نفری هستند که عکسهايشان را دولت آمريکا از طريق شبکه عظيم رسانه ای به نمايش گذاشته و خلاصه اينکه دولت مربوطه از وقوع چنين فاجعه ای بی اطلاع بوده را ، تنها زمانی ممکن می دانم که امکان دسترسی آزادانه نهادهای مستقل غير دولتی به اطلاعات واقعی ، اسناد و مدارک و شواهد موجود و شاهدان واقعه وجود داشته باشد . در غير اينصورت داستانهای نقل شده توسط پنتاگون و سازمان سيا و اف بی آی را باور ندارم . شما ولی مختاريد که تمامی اين مهملات را دربست پذيرفته و بازتوليد کنيد .

من می گويم طرحهای مربوط به " جنگ چهارم " سالها پيش از 11 سپتامبر و بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد شوروی سابق ، تهيه و در ميان نخبگان " طبقه ويژه" به بحث گذاشته شده است . باور نمی کنيد يک نگاهی به سندی که توسط دو استراتژيسين عمده " جناح بازها " يعنی " پاول ولفوويتز " و " ريچارد پرل " ، بلافاصله پس از فروپاشی اتحاد شوروی در دسامبر 1991 ، تهيه شده و در 8 مارس 1992 بخشی از آن در روزنامه صهيونيستی " نيويورک تايمز" انتشار يافت ، بياندازيد . سندی که در ميان امضا کنندگان آن به غير از دو نفر فوق ، نامهای نه چندان نا آشنايی همچون " لوييس لی بی " ، " اريک ادل مان" و " زلمای خليل زاد " نيز به چشم می خورند . اولی با تشکيل کابينه " جرج دبليو بوش " ، سمت رياست دفتر قدرت واقعی در کاخ سفيد يعنی " ديک چينی " را عهده دار می شود و ديگری مشاورت سياست خارجی او را ! سومی هم که قاعدتا می بايست برای هر کس که بطور ظاهری نيز اوضاع و احوال منطقه را دنبال می کند ، نامی آشنا باشد . همانی که سرنوشت افغانستان تحت اشغال و مسئوليت " حامد کرزای " را در دستهای او قرار داده بودند .

در اين سند طبقه بندی شده که تحت عنوان defense policy planning به معنی " طراحی سياست دفاعی " به نخبگان هيئت حاکمه آمريکا ارائه شده بود ، بصراحت استراتژی " جهان تک قطبی" و نقش و جايگاه ايالات متحده به مثابه تنها ابرقدرت و شيوه های تحقق اين استراتژی و ابزار آن يعنی اتکاء بی حد و مرز به owerwhelming power يا " قدرت نظامی توا ن کاه " ، به تصوير کشيده شده است . تصوير ابرقدرتی يگانه به مثابه " پادگانی تا دندان مسلح ، بر بالای تپه و مسلط بر شهر" ! در مقدمه سند آمده است :

" هدف اول عبارت است از پيشگيری از ظهور يک رقيب جديد که قادر به ايجاد تهديدی از نوع تهديد قبلی شوروی درهر نقطه از جهان باشد ."

تاکتيک محوری دراستراتژی " جنگ جهانی چهارم " برهمين مبنا تاکتيک " پيشگيری " است که جايگزين تاکتيک محوری " جنگ جهانی سوم" ( موسوم به جنگ سرد) يعنی تاکتيک " بازدارندگی " بايد می گرديد .

پياده کردن اين استراتژی بدون هدف قرار گرفته شدن ايالات متحده در ابعاد ماکرو اساسا امکان پذير نبود !


11 مرداد 1384

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بخشی از مصاحبه با " سايت طليعه " ، سوم ديماه 1383

س ــ محور بعدی منطقا بعد از خاتمی است و موضوع انتخابات رياست جمهوری در بهار آينده . در اين رابطه چه تحليلی داريد و سرنوشت اين انتخابات را چگونه ارزيابی می کنيد ؟

ج ــ رژيم " جمهوری اسلامی " به سمت تکپايه شدن پيش می رود . تنها گزينه ای که می تواند در اين روند اخلال ايجاد کند ، حضور دوباره " رفسنجانی " در اين به اصطلاح انتخابات می باشد . در اين رابطه هم رفسنجانی بی آبروتر از آن است که بشود بر روی او حساب باز کرد و هم مصالح نظام با توجه به مجموعه شرايط داخلی و بين المللی اساسا اجازه کوچکترين شکاف در بالا را به حاکميت بعد از خاتمی می دهد . همين قدر که تا حالا حضور امثال خاتمی هم تحمل می شود هيچ دليلی ندارد جز انطباق روز افزون " مقام رياست جمهوری " با مصالح نظام و کرنش بی پايان او در مقابل " مقام معظم رهبری" !


سوم ديماه 1383


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ