Friday, January 18, 2008

مصاحبه سايت کومله زحمتکشان با بيژن نيابتی

مصاحبه سايت کومله زحمتکشان با بيژن نيابتی ، بیستم ديماه 1386

با سلام فراوان

ممنون از اينكه دعوت ما را برای اين گفتگو قبول كرديد.

س ــ درمقطع انقلاب بهمن و درحالي كه ايران يكپارچه عليه رژيم شاهنشاهی به پا خواسته بود ، به طور مشخص نقش جنبش كردستان را چگونه ديديد ؟

ج ـ جنبش کردستان بدليل سابقه درگيريهای مداوم با حاکميت سياسی در تهران بويژه در مقطع اعلام جمهوری کردستان در مهاباد در سال 1325 توسط قاضی محمد و سرکوب متعاقب آن ، همينطور نطفه های مبارزه مسلحانه اواخر دهه چهل که توسط انقلابيونی چون اسماعيل شريف زاده و ملا آواره بسته شده بود ، به علاوه حضور نيروهای حزب دمکرات کردستان ايران درميان خلق کرد درمقطع قيام ، به نسبت مناطق ديگرايران سازمان يافته تر وارد پروسه فروپاشی رژيم شاه شد . خلع سلاح پادگانهای ارتش شاهنشاهی درکردستان بويژه در سنندج نيز به همين ترتيب نه بمانند تهران و مناطق ديگر ايران که عمدتا توسط توده های سازمان نايافته صورت می گرفت ، بلکه بوسيله همين نيروهای در مجموع متشکل انجام شده بود. مهمتر ازهمه افتراق مذهبی ميان مردم سنی مناطق کردستان با مذهب رسمی شيعه بطور طبيعی تهديد دنباله روی کورکورانه مردم از رهبری شيعه را به حداقل خود رسانده بود . در اين شرايط بديهی بود که بدليل همين ويژگی عمده ، فضای تنفسی بسيار متفاوتی جهت فعاليتهای سياسی جريانهای گوناگون و انديشه های مخالف با حاکميت جديد در کردستان بوجود آيد که نظيرآن در کمتر نقطه ديگری از ايران قابل تصور می توانست باشد . مجموعه شرايط فوق در بطن شکل گيری يک استبداد مذهبی کم نظير که قائل به هيچ تحرک سياسی مستقل از خود در هيچ کجای ايران نمی توانست باشد ، بوضوح نطفه های يک تقابل نظامی گسترده را شکل می داد که به آسانی قابل گمانه زدن بود .

س ــ در حالی كه در همان مقطع فوق ايران دچار تحولی بنيادين در ساختار سياسی شد ، نقش جنبش كردستان را در ايستادگی مقابل رژيم بعد از استقرار چگونه ارزيابی ميكنيد ؟

ج ــ ايستادگی کردستان در مقابل حاکميت استبداد مذهبی نوپا بدليل حضور يک مقاومت گسترده توده ای ، از جايگاه بی بديلی در سراسر ايران برخوردار بوده است . به اين معنا که درشرايطی که در ديگر نقاط ايران ، در نبرد ميان جريانات سياسی گوناگون با حاکميت جديد، توده ها اکثرا در کنار ارتجاع حاکم قرار داشتند ، احزاب کردی نظير حزب دمکرات و سازمان کومله که به فاصله اندکی پس از قيام بهمن تشکيل شد ، در مجموع از يک حمايت نسبتا گسترده توده ای برخوردار بودند که به شرط بکارگيری يک سياست اصولی در جهت جلوگيری از به تعارض کشيده شدن زودرس تضاد با حاکميت ، می توانست از يک نقش تاثيرگذارنده قوی در تقويت مقاومت سراسری عليه ارتجاع برخوردار گردد. بديهی است که تضاد باحاکميت ارتجاعی به دليل ماهيت سرکوبگر و تماميت خواه آن نهايتا به تعارض کشيده می شد. با اين تفاوت اساسی که پس از طی يک پروسه مبارزه سياسی و ريخته شدن توهم بخشهای وسيعتری از توده ها ، توان بسيج رژيم بر عليه کردستان به مراتب افت می کرد و سرکوب نظامی نيروهای سياسی مستقر در منطقه مسلما به سادگی مرداد 58 نمی بود . با اينحال جايگاه بی بديل کردستان به مثابه سنگر مقاومت بويژه پس از شروع مبارزه مسلحانه سراسری و انتقال نيروهای سياسی ايران بدنبال سرکوب وحشيانه رژيم پس از30 خرداد 60


به مناطق آزادشده کردستان بهيچ وجه انکارپذير نيست. بدون سپر دفاعی کردستان بی ترديد ضربات وارده بر کليت اپوزيسيون "جمهوری اسلامی" ، ابعاد کمی و کيفی گسترده تری می داشت .

س ــ شما به عنوان يك فعال سياسی ايراني و به مثابه يك ناظر ، احزاب موجود در کردستان ايران را چگونه می بينيد و آيا اثر گذاری آنها بر مبارزات سياسی در سه دهه اخير را مثبت ارزيابی می کنيد ؟

ج ــ با کمال تاسف احزاب کردی در سه دهه اخير بجز مقطع زمانی ميان سالهای 60 تا 63 ، در مجموع کارنامه درخشانی برای ارائه چه به مردم کرد و چه به توده های سراسر ايران ندارند . درگيريهای خونين ميان حزب دمکرات و کومله در نيمه نخست دهه 60 ، با هيچ توجيهی پذيرفتنی نبوده و نيست . نشستن سران حزب دمکرات با جنايتکاران حاکم بر ايران در عين امضا گذاشتن بر اساسنامه ائتلافی که صراحتا خواستار سرنگونی قهرآميز رژيم " جمهوری اسلامی " بوده است ، با هيچ منطقی خوانايی نداشت . تاکيد بر قوم گرايی و جدا کردن " مسئله کرد " از سرنوشت جنبش سراسری و شرکت در توطئه چينی های موسسه صهيونيستی اينترپرايز تحت عنوان کنگره خلقهای ايران ، آنهم از سوی جريانی که خود را سالها به عنوان ستون فقرات يک " حزب کمونيستی " تعريف می کرده است ، هيچگونه نشانی از انقلابيگری کمونيستی به کنار ، ترقيخواهی ناسيوناليستی ! نيز نداشته و ندارد . انشعابات مداوم و زنجيره ای چه در کادر " حزب کمونيست ايران ! " و چه در کادر حزب دمکرات سابق و فعلی و چه در کادر خود سازمان زحمتکشان در ماه های اخير هر نتيجه ای که داشته باشد ، بدون شک پيام اميد و اعتماد را به خانه های مردم ستمکشيده کرد نخواهد برد. بگذريم که درکادر يک تعادل قوای سياسی صرف نيز تا کجا جايگاه وارزش نيروهای اپوزيسيون کردی را تقليل خواهد داد .

س ــ از آنجا كه كردستان در كنار ديگر مناطق ايران مورد سركوب رژيم قرار داشته ، اما همواره نوعی از اجحاف بر مردم كرد روا داشته شده كه بارها از سوی احزاب سياسی كرد مورد اشاره بوده است . ( تداوم اعدام های سياسی و ... ) دليل اعمال چنين فشارهای مضاعفی را در چه ميبينيد ؟

ج ــ ابتدا به ساکن بايد يک چيز را مشخص کرد . اينکه سرکوب وحشيانه ای که از جانب رژيم " جمهوری اسلامی " در کردستان اعمال می شود ، نه به مانند رژيم ستمشاهی ، ماهيت شوينيسم عظمت طلبانه فارس را بر پيشانی دارد و نه مقوله ای است خاص کردستان. اين فشارهای مضاعف مورد اشاره شما دلايل ايدئولوژيک و سياسی دارند و نه قومی . عين همين سرکوب را شما هم در بلوچستان می بينيد و هم در خوزستان و هم در خود تهران ! ويژگی کردستان در برخورداری از سهم ! بيشتری از سرکوب و اجحاف ، هم در تعلق اکثريت مردم آن به اقليت سنی جامعه می باشد و هم مهمتر و خطرناکتر از آن پتانسيل بالای ضديت با نظام " جمهوری اسلامی " در سراسر منطقه کردی می باشد که به نسبت ساير نقاط ايران ، نظام الهی همواره طی نزديک به سه دهه اخير از پايين ترين حمايت و پشتيبانی مردمی در اين مناطق برخوردار بوده و می باشد . اصل قضيه اينست که خلق کرد طی اين ساليان دراز هرگز پشيزی برای ارتجاع حاکم بر ايران ارزش فائل نبوده و نيست . گذشته از تمامی اين واقعيات ، رژيم " جمهوری اسلامی " با آگاهی از سرمايه گذاريهای اسرائيلی ــ آمريکايی بر روی اختلافات قومی در ايران ، کردستان ، بلوچستان و خوزستان را به مثابه يک تهديد بالقوه می بيند و متناسب با آن بر روی باز نشدن کلاف کنترل اجتماعی در اين مناطق حساب ويژه ای گشوده است . به اين اعتبار سرکوب و فشار مضاعف نه بخاطر اين است که مردم کردستان "کرد" هستند . دليل آن اينست که آنان برای رژيم "خودی" نيستند !


س ــ يکی از نگرانی های در پيش رو موضوع برخورد های احتمالی ميان کرد و آذری در ايران آينده است. شما به عنوان يکی از فعالان سياسی در اين مورد چه ديدگاهی داريد و آينده را چگونه می بينيد ؟ به اعتقاد شما برای ممانعت از بروز چنين احتمالی راهكار صحيح از نظر شما چيست ؟

ج ــ نگرانی مورد اشاره شما واقعی است . به شرط آنکه سناريوهای ضد انقلابی طرح ريزی شده از جانب "اينترپرايزی ها " مبنی بر دامن زدن به تضادهای قومی در شرايط فروپاشی رژيم " جمهوری اسلامی " دست بالا را پيدا کنند . شعار " فدراليسم " که متاسفانه اخيرا پرچم احزاب کردی ايرانی گرديده است ، زمينه مادی چنين برخوردهای قهرآميزی را از هم اکنون آماده می کند . در اين رابطه در مطلبی که حدود دو سال پيش تحت همين عنوان نوشته بودم بر اين نکته تاکيد داشتم که :

" سمت و سو دادن به تضاد ميان مردم ايران ( تمامی مردم ايران ) و تماميت رژيم فعلا حاکم بر ايران در راستای تبديل آن به تضاد ميان قوميتهای موجود در ايران ، آتش يک جنگ داخلی خانمانسوزی را می خواهد بيافروزد که خاطره يوگسلاوی را از حافظه تاريخی مردم جهان پاک نمايد .

فدراليسم تا آنجا که به تقسيم قدرت سياسی و اقتصادی در يک کشور تک مليته برمی گردد ، بخودی خود نه تنها چيز بدی نيست که از قضا در راستای ساختن يک ساختار غير متمرکز و خلاقيتهای حاصل از رقابت سالم ميان قطبهای سياسی و اقتصادی ، بسا سودمند هم می تواند که باشد . نمونه دولت فدرال آلمان ، کانادا و آمريکا و ... نمونه های موفق چنين ساختار سياسی می باشند .

در هيچکدام از اين کشورها نه مليتهای صاحب سرزمينی وجود دارند و نه معضلی بنام "مسئله ملی". در آلمان در تمامی ايالتهای فدرال ، بخشهای گوناگون ملت واحدی زندگی می کنند که ملت آلمان ناميده می شوند . مردم آمريکا و کانادا نيز علی رغم وجود مليتهای گوناگون از آفرو آمريکايی ها گرفته تا آمريکای لاتينی ها و از انگليسيها گرفته تا فرانسويان و اسپانيايی ها و ... در ميانشان ، اساسا از مهاجرينی تشکيل گرديده است که نه به لحاظ تاريخی صاحب يک منطقه مشخص جغرافيايی بوده اند و نه بجز مورد " کبک " در کانادا ، ادعای ارضی بر منطقه مشخصی را دارند . حتی سرخ پوستان بومی در آمريکا که در واقع صاحبخانه اصلی نيز هستند ، بر هيچ کجای آمريکا ، ادعای ارضی ندارند .

اما در کشورهايی که در برگيرنده مليتهای گوناگونی هستند که نه از طريق مهاجرتهای قومی که از طريق اقامت هزاران ساله ساکنين آن در مناطق خودی از يکسو و حاکميت استبدادی يک ملت خاص بر ديگر مليتها از سوی ديگر شکل گرفته است ، طرح مسئله " فدراليسم " آنهم نه در پايان يک پروسه دمکراتيک و در يک فضای عقلايی بلکه در آستانه در گرفتن يک زلزله مهيب سياسی ــ اجتماعی که نه فرجام آن قابل گمانه زنی است و نه ابعاد آن ، تنها راه به تجزيه خواهد برد و ديگر هيچ ! آنچه که با يوگسلاوی سابق رفت ، بدترين نمونه آن و سرنوشت اتحاد جماهير شوروی سابق ، بهترين ! نمونه آن است .

کوتاه سخن ، طرح شعار " فدراليسم " به معنای تقسيم قدرت بر مبنای قوميت ، که به حمايت موسسه " اينتر پرايز" هم آراسته گرديده ، در شرايط کنونی شعاری است ارتجاعی و ضد انقلابی که تنها به رشد شوينيزم عظمت طلبانه فارس و کرد و عرب و اذری و بلوچ ياری رسانده و درنهايت نيروهای ارتجاعی قومگرا را در توازن قوای نيروهای سياسی بالا می آورد . "

جايگاه فدراليسم در استراتژی گلوباليستها ــ 27 ارديبهشت 1385

بنابراين تنها راه ممانعت از وقوع چنين احتمالی تاکيد هر چه بيشتر بر خواستهای مشترک آحاد مردم ايران يعنی خواست سرنگونی تام وتمام دشمن ترين دشمنان مردم ايران که همانا رژيم جنايتکار و سرکوبگر کرد و فارس و عرب و بلوچ و آذری و پايه ريزی يک جمهوری دمکراتيک ، سکولار و کثرت گرا می باشد . خواست اعاده حق حاکميت تجزيه ناپذير مردم

ايران ، خواست صرف نظر ناکردنی حقوق برابر خلقهای ايران و برسميت شناختن عاليترين شکل آن يعنی " حق تعيين سرنوشت " خلقهاست . راه حل ، بالا بردن پرچم "انسانيت" در مقابل " قوميت " و همبستگی ملی در تقابل با تشتت سياسی و تفرقات عشيرتی است .

س ــ روابط اپوزيسيون کُرد با ديگر نهادهای اپوزيسيون را چگونه دسته بندی می کنيد و لطفاً با ارائه تصوير خود از اين قضيه ، بفرماييد برای توسعه چنين ارتباطاتی چه بايد كرد ؟

س ــ اوج روابط ميان اپوزيسيون کرد باجنبش سراسری، پيوستن "حزب دمکرات کردستان" به " شورای ملی مقاومت ايران " در سال 1360 بود . مهمترين دستاورد اين پيوند ، برسميت شناخته شدن حق "خودمختاری" کردستان ايران از جانب کليه اعضای وقت شورای مذکور ، بويژه بزرگترين نيروی اپوزيسيون ايران يعنی " سازمان مجاهدين خلق " در قالب يک مصوبه رسمی بود . مصوبه ای که اعتبار آن عليرغم جدايی اجباری ! حزب دمکرات از اين شورا ، همچنان پابرجا بوده و مبنای مناسبی برای همکاريهای آينده می تواند به حساب آيد . اقدام " کومله " در راستای شکستن پوسته قومی و منطقه ای از طريق ايجاد " حزب کمونيست ايران " ، تلاش ديگری بود در راستای پيوند خوردن به جنبش سراسری که البته بدليل گزينش آدرس اشتباهی ، دولت مستعجل بود . به غير از اين دو مورد حداکثر روابط اپوزيسيون کرد با ديگر اجزاء اپوزيسيون ايرانی فراتر از شرکت در اتحاد عملهای مقطعی و دادن اعلاميه های مشترک و تعداد انگشت شمار مراسم و تظاهرات مشترک با اين يا آن گروه و سازمان کوچک و حاشيه ای ،ابعاد ديگری پيدا نکرد والبته نمی توانست هم پيدا کند.

س ــ همانگونه كه هويداست يكي از مهمترين چالش هاي اپوزيسيون ايرانی تشتت و عدم همبستگي ميان اين نيروهاست . از ديد شما سياست درست جنبش کردستان برای عبور از بحران و دست يافتن به اتحادی فراگير ميان اپوزيسيون ايرانی به منظور استقرار دمکراسی در ايران در چه می تواند باشد ؟

ج ــ برای ورود قدرتمندانه به هر اتحاد عمل و يا شکل موثرتری چون يک ائتلاف سياسی ، جنبش کردستان ابتدا به ساکن می بايست که در درون صفوف خود ، حول يک حداقلهای مشترکی به توافق رسيده و با زبان مشترکی سخن بگويد . واقعيت تاسف انگيز اين است که نيروهای کردی نه تنها تا کنون موفق به يافتن اين زبان مشترک با ديگران نشده اند بلکه در درون تشکيلات خود نيز آنرا گم کرده اند . واقعيت تلخی که البته نه خاص نيروهای کردی که تبديل به ويژگی و شناسه کل صحنه سياسی ايران گرديده است . با اينحال جلوی ضرر را از هر کجا که بگيريد منفعت است ! تماسهای اخير ميان رهبری جريان رفرم در کومله با رهبری جريان منشعب از حزب دمکرات ، حرکتی در همين راستاست . اين حرکت را می توان به ارتباط با سازمان خباط در ابعاد کردی و سازمان مجاهدين خلق در ابعاد سراسری گسترش داد . پيوند خوردن دوباره با جنبش سراسری از طريق نزديکی سياسی به مجاهدين و شورای ملی مقاومت ، عليرغم هر اختلاف و زاويه سياسی محتمل ، به اعتقاد من يگانه راه منطقی و عملی برای عبور از بحران و سمت و سو دادن به مبارزه محلی و منطقه ای در يک گستره ملی می باشد .

س ــ صحبت از ستم ملی در كردستان و نقاطی چون آذربايجان ، سيستان و بلوچستان ، تركمن صحرا ، خوزستان و ديگر مناطق مليت های تحت ستم ، موضوعی است كه مناقشه و جدل های سياسی بسياری را خصوصاً در سال های اخير دامن زده است . برای رفع اين مسئله به شيوه مناسب ، چه راهبردی را پيشنهاد ميكنيد ؟

ج ــ در رابطه با وجود ستم ملی در مناطق مورد اشاره ، مستقل از هر بحث و جدلی آنچه که تعيين کننده است ، مبارزه و تلاش مشترک و سازمانيافته در چارچوب ائتلاف قدرتمندی


است که صراحتا محو هر گونه ستمی از جمله ستم ملی را نفی کرده و برای از ميان برداشتن آن ورای شعر و شعار خشک و خالی ، برنامه و راهکار مشخص و اعلام شده داشته باشد.

برای ريشه کن کردن هر گونه ستمی از جمله ستم ملی ، پيش از هر چيز و بيش از هر چيز بايد ستم و استتثمار را در تماميت آن نشانه گرفت . هدف قرار دادن جزعی از ستم و استثمار در درون جامعه راهگشا نيست . گيرم که در عالم فرض ستم ملی از مناطق مورد اشاره شما بکلی رخت بربندد. باستم طبقاتی چه خواهيد کرد ؟ با ستم وسرکوب نفرت انگيزی که در همين کردستان ودر کادر يک بافت عشيرتی بر زنان روا داشته می شود چه بايد کرد؟ چه تضمينی است تا آنچه که با " دعا " رفت ديگر تکرار نشود ؟ با ستم بر کودکان چه بايد کرد ؟ پس رفع ستم ملی اگر چه بسيار ضروريست ولی به تنهايی چاره کار نيست .

بنابراين اگر کليت ستم و استثمار فرد از فرد و فرد از جامعه و بالعکس هدف گرفته شود ، از ميان برداشتن ستمهای ديگر همچون ستم جنسی ، ستم طبقاتی و به همين منوال ستم ملی که در واقع امر زير مجموعه های آن ستم کلی است ، بسا آسانتر خواهد بود . صد را اگر بخواهيد ، خواه ناخواه ده و بيست و پنجاه را نيز طلب کرده ايد . اين مسئله در رابطه با مقوله " فدراليسم" هم صداقت دارد . اگر قرار بر ايجاد يک نظام غير متمرکز به لحاظ سياسی و اقتصادی در کشوری باشد که درست هم همين است . اگر قرار بر اين باشد که هويت ملی ، مذهبی و سياسی هيچ بخشی از جامعه نفی نشود و صراحتا نه فقط در قوانين که در ذهنيت اجتماعی نيز به رسميت شناخته شود. اگر هيچ قشری از جامعه به عنوان اقليت و قشر ديگری بنام اکثريت مهر نخورد و خلاصه اگر حقوق برابر انسان ايرانی صرفنظراز طبقه و جنسيت و قوميت و دين و مذهب و نژاد تضمين شده باشد و مهمتر و کليدی تر از تمامی اينها نه تنها حقوق برابر که امکانات مساوی برای انتخاب آزادانه و آگاهانه آحاد مردم ايران فراهم باشد و تقسيم قدرت سياسی و اقتصادی به مفهوم واقعی کلمه صورت پذيرفته باشد ، ديگر " فدراليسم " به مفهوم سياسی و اقتصادی آن و نه در قالب قومپرستانه خود امری است واقع شده و مشروع . آنگاه ستم ملی نيز به خودی خود ديگر محلی از اعراب نمی تواند داشته باشد .

س ــ ساختارهای گوناگونی برای سيستم سياسی آينده ايران، پس از جمهوری اسلامی پيشنهاد شده است. از ديد شما كدامين سبك و روش اداره سياسی جامعه خواهد توانست به همبستگی بيشترايرانيان كمك كند ؟ در اين ميان چه نقشی برای نيروهای سياسی كرد قائليد ؟

ج ــ جدای از ساختارهای گوناگونی که هر کس برای دوران پس از " جمهوری اسلامی " پيشنهاد می کند ، تقريبا اکثريت قريب به اتفاق جريانات سياسی ايران حول يک مسئله ، حداقل به لحاظ تئوريک اختلاف چندانی ندارند و آن به رسميت شناختن حق حاکميت مردم ايران در تعيين سرنوشت خودشان می باشد . بنابراين اگر قرار بر اين باشد که عمده ترين " فصل مشترک " در ميان وسيعترين آحاد اپوزيسيون ايران را مشخص کرد همين ضرورت انتخابی بودن حکومت جانشين اين رژيم است . همانگونه که ادامه حاکميت اين نظام اهريمنی همان " درد مشترکی " است که می توان حول محور آن علی رغم تمامی اختلاف نظرهای تئوريک و سياسی و معرفتی بهم نزديک و نزديکتر شد . به اين اعتبار می توان ضربه مرگباری را که استبداد مطلقه مذهبی بر اميد و آرمانهای مردم ايران در تماميتشان وارد آورده ،ترميم کرد. پس تا آنجا که به حداقلهای ساختار سياسی آينده بر می گردد ،اين ساختار می بايستی دمکراتيک ، لاييک و کثرت گرا باشد . اينها حداقلهايی است که می توانند فصل مشترکی در ميان وسيعترين نيروهای اپوزيسيون باشند .


ولی فراتر از آن ، آنچه را که من به شخصه خواهان آنم ، يک جمهوری دمکراتيک سوسياليستی است . يک نظام شورايی . يک دمکراسی از پايين بر زمينه عدالت اجتماعی . چرا که دمکراسی بدون عدالت اجتماعی و سوسياليسم ( به مثابه يک سيستم منسجم اقتصادی و اجتماعی و نه يک ايدئولوژی )، بدون آزادی فريبی بيش نيست . دمکراسی غربی هيچ چيز نيست جز ديکتاتوری پنهان سرمايه . همانگونه که فاشيسم ديکتاتوری عريان سرمايه هست . بگذريم ! و اما در رابطه با نقش نيروهای کرد . بی ترديد نيروهای مذکور حتی با وجود پراکندگيهای تاسف بار اخير ، بدليل شرايط حساسی که در آن قرار داريم و طرح هايی که در رابطه با کردستان در دست اجرا می باشد و مهمتر ازهمه بدليل الزامات ژئوپليتيکی منطقه می توانند از يک نقش تاثيرگذارنده قوی برخوردارباشند. اين نقش چه درشرايط فروپاشی رژيم "جمهوری اسلامی" و چه در جريان يک تهاجم نظامی خارجی بارز می گردد و می تواند که يا به مثابه يک شمشير دو لبه هم بر عليه منافع خود مردم کرد و هم بر ضد مصالح عاليه کل مردم ايران بکار گرفته شود و يا با پيوند خوردن به جنبش سراسری ، به نقطه پرشی برای جنبش سرنگونی و نقطه اتکاء استوار و خلل ناپذير مقاومت مردمی عليه نظام استبداد مذهبی و در خدمت منافع و مصالح عاليه تمامی مردم ايران بدل شود . چنين باد .

س ــ با توجه به اهميت بحث ، اگر نكته ای حول موضوعات مطروحه از قلم افتاده و جای طرح دارد، خوشحال خواهيم شد كه از طرف شما مورد اشاره قرار گيرد .

ج ــ حول موضوعات بالا حرف ديگری ندارم . تنها در پايان بد نيست که اشاره مختصری به اتفاق اخير در رابطه با برخورد دريايی قايقهای گشت سپاه با کشتی های آمريکايی در خليج فارس داشته باشيم . گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمريکا يکبار ديگر به تحليلهای صد من يک غازی مبنی بر برطرف شدن خطر حمله نظامی آمريکا دامن زد که البته اين بار از ابعاد گسترده تری برخوردار بود و تحليگران خرد و کلان بيشتری را شامل می شد . عين همين تحليلها در سالهای اخير با هر مانور آمريکاييها چه در مورد مذاکره با رژيم در رابطه با عراق و چه در رابطه با بسته پيشنهادی از جانب اتحاديه اروپا و چه موارد بيشمار ديگر بيرون داده شده بود . من هيچگاه فريب جنگ روانی گسترده ای را که در اين رابطه مدتهاست آغاز شده و همچنان ادامه دارد نخورده ام . واقعه اخير يکبار ديگر بصراحت نشان داد که وقوع يک درگيری نظامی تا کجا می تواند بدنبال يک حادثه بسا بی اهميت و برغم تمامی مخالفتهای داخلی و بين المللی ، محتمل باشد و تهديد تهاجم نظامی آمريکا و نيروهای موتلف آن تا کجا جدی و واقعی و اوضاع تا چه اندازه خطير و شکننده است .

با احترام فراوان

سايت كومه له

نشريات كومه له

وريا محمدی